هوالحق
گاهي اوقات با يك اتفاق نزديك ترين آدم بهت، در باطن تبديل ميشه به دور ترين آدم براي تو.
هرچقدر هم ظاهر رو حفظ كني فايده نداره كه نداره.
ياد يك حرف از نيما يوشيج افتادم كه ميگه: ديدمش، گفتم منم، نشناخت او!
يك دنيا حرف زده شد تو همين چند كلمه
يك موقع هايي هست كسي كه روزي عزيز ترينت بود رو ميبيني ولي ميفهمي خيلي ازش دور شدي و ديگه مثل يك غريبه شدي.
وقتي دور شدن از عزيزت رو ميبيني و نميتوني به كسي بگي، متوجه ميشي كه خيلي تنهايي و دور و برت فقط شلوغه، اينجاست كه ميفهمي معني "يارفيق من لا رفيق له" ميفهمي رفيقي نداري جز يك نفر
آشفته بودن نوشته ام بخاطر افكار مشوشي هست كه دارم.
اين جمعه يكي از سخت ترين روز هاي عمرم بود كه لحظه به لحظه اش ياد آور خاطراتي بود برام.
امروز براي من گذشت ولي اميدوار ديگه كسي حس منو تجربه نكنه
"ياعليم بضري و مسكنتي و ياخبير بفقري و فاقتي"
هو الحق
"خوردن، خوابيدن، زندگي كردن!"
سيكل باطل زندگيامون!
به وضوح جاي خالي دغدغه داخل زندگيامون حس ميشه.
اكثرمون فقط دنبال اين هستيم كه گليم خودمونو از آب بكشيم بيرون و نهايت حواسمون به دو نفر از اطرافيانمون باشه كه دوستشون داريم.
چرا هيچكس نميخواد از اين سيكل باطل "خوردن، خوابيدن، زندگي كردن!" دل بكنه و كمي هم به فكر محيط اطرافش باشه؟
چرا تكتكمون حاضر نيستيم كمي از راحتي خودمون بزنيم و در راستاي اهداف و اصولمون كاري انجام بديم؟
دردناك تر از همه اين كه بي دردي مختص قشر تحصيل كرده جامعهمون شده، و بدتر اینکه درحال سرایت کردن به قشر درحال تحصیل جامعهمون هم هست!
متاسفانه اكثر اين قشر درحال تحصیل جداي از حاشيه هايي كه میتونن داشته باشن، هدفي جز درس خوندن و خارج از كشور رفتن ندارن.
خب خيليخيلي واضحه كه با اين شرایط بايد شاهد اين وضع كشور باشيم.
عمده مشکلاتمون تقصیر قشريِ كه ازش كاري ساخته هست و به فكر همه چيز هست الا انجام كار
اخیرا آقای جنبنده به دلایل نامعلومی بسیار بسیار آنلاین هست! به صورتی که در هر ساعت از شبانه روز میشه ایشون رو پیدا کرد و باهاش ارتباط گرفت البته، اینکه یهو وسط صحبت کردن میذاره میره کمی مخل ارتباط گرفتن با ایشون هست ولی خب با تذکر اینجانب کمی بهتر شده، تاکید میکنم کمی.!
.
.
و اما هدف از این مقدمه چینی:
چند روز قبل از این که جنبنده جان به این وضعیت از آنلاین بودن برسه، ذهنم درگیر شده بود که چقدر از وقت ما توی فضای مجازی سپری میشه؟
یا چقدر از وقتمون رو بین مطالب مفید فضای مجازی سپری میکنیم؟
(مطالب مفید از نظر من شامل هرچیز به درد بخوری که یاد میگیریم میشه، با این حساب، من چرت و پرت گفتن با دوستا و فامیلها توی تلگرام و اینجور چیزا هم غیر مفید میدونم. همچنین دیدن عکس در اینستاگرام. :| )
جواب اون دوتا سوال برای من این بود "بیشتر تایمم رو توی فضای مجازیام و از این همه بعید میدونم ده درصدش هم مفید باشه.(متاسفانه)"
خیییلی ذهنم مشغول این فضای لعنتی شده
مثلا اینکه از زندگیم حذفش کنم چی تغییر میکنه؟ چی کم میشه از زندگیم؟ به نظرم حتی بهم چیز های دیگه هم اضافه میشه که کمترینش زمان هست!
اعتیادم به فضای مجازی و اینستاگرام مثل اعتیاد به فست فوده که هممون میدونم چقدر آشغاله اما مثل چی هم استفادش میکنیم :)
واما.
حاصل چند روز فکر کردن درمورد زیادی آنلاین بودن دو چیز بود:
اولیش این پستی که ملاحظه میکنید.
دومیش هم پاک کردن اینستاگرام از روی گوشی :) (به یاد ایام کنکور.)
امیدوارم در انجام دومی موفق باشم!
طبق معمول رفتم به دبیرستانمون سر زدم.
مثل روال هرسال بچههای پیش دانشگاهی درحال درس خوندن بودن تا ساعت هشت شب.
وقتی میرم دبیرستان، به طرز عجیبی دلم برای ایام پیش دانشگاهی خودمون تنگ میشه. اصلا تمامی خاطرات انگار از جلوی چشمام رد میشه.
ایامی که سخت بود ولی عالی!
راستش بیشتر از اون روزها دلم برای دوستام تنگ میشه. دوستهایی که الان خبری هم از همدیگه نداریم. یا رفیقهایی که انقدر باهم بودیم، تو کل دبیرستان معروف بودیم ولی الان دیگه شدیم اولویت های بعدی همدیگه!
از سالها پیش وقتی به آینده و سی سالگی فکر میکردم، از فراموش شدن میترسیدم. میترسیدم از اینکه روزی بیاد و دیگه تموم بشم.
نه اینکه از مرگ بترسم، نه از پیر شدن، ازجوونی نکردن، از اینکه یکی بلند بشه و جاشو تو مترو بده به من.
از اینا میترسم.
.
.
.
الان هم این اتفاقات و یادآوری گذر زمان منو به یاد این ترسم میندازه.
ترسی که نمیدونم در آینده تبدیل به چی میشه.!!
ولی
کلُّ مَنْ عَلَيْهَا فَانٍ.
به نویسنده دوم گفتم بیا باهم یه کاری رو شروع کنیم.
انقد ناز داره که انگار ازش خواستگاری کردم!
از اون خواستگاری هایی که میدونی جواب مثبته ولی دنبال خودش میکشونتت که مثلا من سخت انتخابت کردم! :|
این پست هم میمونه برای وقتی که بله رو گفتن و اومدن تو وبلاگ
آدم شو داره دیر میشه!
درباره این سایت